از آشنایی تا جدایی
اگر خداوند روزی آرزوی انسانها را برآورده میکرد، من بی گمان دوباره دیدین تو را آرزو میکردم و توهرگز ندیدن مرا...آنگاه نمیدانم به راستی خداوند کدام را میپذیرفت...
سلام عشقم من منتظر تبریک تولدت بودم اما.... یادته پارسال اولین جشن تولدم و با همدیگه گرفتیم،نه خب شاید یادت نیست...شاید واسه همینم تبریکی نگفتی چون... چون تاریخ تولدم و یادت نیست ولی آخه چرا؟اون روز که خوش گذشت واسه چی یادت نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ولی همه تاریخایی که به تو مربوط میشه و حفظم...15 شهریور،8 آبان،25 آبان و... وای راستی 25 آبان و یادته؟روزی که خدا تو رو به من هدیه داد؟وای یادته اوایل همش باهات لج میکردم و اصلا دوست نداشتم؟چقدر خوب بود نه؟ نه چون تو اصلا روزای با هم بودنمون و فراموش کردی دیگه اصلا من و نمیشناسی....بیا به بقیه بگو که حداقل قبلا دوسم داشتی...آخه همه میگن تو از اولشم من و دوست نداشتی...برام سخته بقیه بهم ازین حرفا بزنن.نمیدونی تا حالا چطوری طاقت آوردم... پس کجا رفتی چرا سفرت اینقدر طولانی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |